کسی که در حال جستجوی دانش مرگش در رسد، در حالی خدا را ملاقات می کند که میان او و پیامبران جز درجه پیامبری فاصله ای نباشد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
عرشیات
شرح وتفسیر مثنوی دفتردوم(272)
یکشنبه 94 اردیبهشت 13 , ساعت 7:6 عصر  

خوب و بد آفرینش نشانه خداوندی 

( 2544)ور تو گویی هم بدی‌ها از وی‌است

 

لیک آن نقصان فضل او کی است

( 2545)آن بدی دادن کمال اوست هم

 

من مثالی گویمت ای محتشم

( 2546)کرد نقاشی دو گونه نقش‌ها

 

نقش‌های صاف و نقشی بی‏صفا

( 2547)نقش یوسف کرد و حور خوش‌سرشت

 

نقش عفریتان و ابلیسان زشت

( 2548)هر دو گونه نقش استادی اوست

 

زشتی او نیست آن رادی اوست

( 2549)زشت را در غایت زشتی کند

 

جمله زشتی‌ها به گردش بر تند

( 2550)تا کمال دانشش پیدا شود

 

منکر استادی‌اش رسوا شود

( 2551)ور نداند زشت کردن، ناقص است

 

زین سبب خلاق گبر و مخلص است

 فضل: لطف حق در مرتبه‌ای بالاتر از شایستگی بندگان است:« قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ »: بگو: «فضل (و موهبت نبوّت و عقل و منطق، در انحصار کسى نیست؛ بلکه) به دست خداست؛ و به هر کس بخواهد (و شایسته بداند،) مى‏دهد؛ و خداوند، واسع [= داراى مواهب گسترده‏] و آگاه (از موارد شایسته آن) است.[1]

مُحتشَم: (اسم مفعول از احتشام) در لغت با جلال و شکوه، بزرگ، بزرگوار. و در اینجا مجرد خطاب محترمانه است.

صاف: زیبا، بى‏عیب.

زشتى: نقصان، ناتوانى.

زشت کردن: یعنی آفریدن موجود زشت.

رادى اوست: یعنی لطف و بخشندگی اوست که همه چیز (خوب و بد) می‏دهد استادى، حکمت، دانشمندى.

ور نداند زشت کردن، ناقص است: منظور سخن پاسخ به پرسشى مقدّر است، و آن اینکه بدى را جز خدا که آفریده است؟ و آیا جز خدا آفریننده‏اى است؟

گبر: در این جا مطلق کافر، بى‏ایمان.

مُخلص: دیندار، متدین، مسلمانِ خالص.

مولانا می‏گوید: پدیده‏های آفرینش، زشت و زیبا، همه نشانهْ قدرت و فضل الهی است. این در نظر ما و بر پایهْ سود و زیان ماست که چیزی زشت یا زیبا می‏نماد. مولانا مؤمن با اخلاص را نمونهْ خلقتِ زیبا و«گبر» را نمونه خلقت زشت می‏شمارد. وی از مثال نقاشی که نقش‌های زشت و زیبا می‏سازد، نتیجه می‏گیرد که در آفرینش، بد و خوب هر دو گواه خداوندی او هستند و هر دو ساجدند و معترفند و در برابر او سر تعظیم فرود می‏آورند.

مطلبی را که مولانا در این جا با هنرمندی خاص خود واز منظر ی متفاوت با متکلمین وحکما آن را مطرح می کند، از عویصه های بحث کلامی بشمار می آید ونیاز به توضیح بیشتری دارد ، در حقیقت سرودهْ مولانا پاسخ به پرسشى مقدّر است، و آن اینکه بدى را جز خدا که آفریده است؟ و آیا جز خدا آفریننده‏اى است؟ قرآن کریم گوید: «قُلِ اَللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ.»: بگو: «خدا خالق همه چیز است؛ [2] پس خالق بدیها هم حق تعالى خواهد بود. در این صورت یکى از دو پرسش پیش مى‏آید، چگونه آفرینش بدى را به خیر مطلق توان نسبت داد؟ و چگونه با آن چه خدا آفریده مى‏توان در افتاد؟. این مشکلى است که از دیر باز مطرح بوده است.

فیلسوفان و متکلمان و عارفان اسلامى کوشیده‏اند تا در حد توانایى اندیشه خود، آن را بگشایند. آنان مى‏گویند اوّلاً هر چه در جهان است آفریده خداست، دیگر اینکه در آفرینش، شر و بدى نیست، آن چه در جاى خود به نظر زشت مى‏آید با در نظر گرفتن آن در مجموعه جهان زیباست. حاجى سبزوارى در این باره چنین نوشته است: «هر گاه بناى عالى را به تمام ملاحظه کنى، چنان که نشیمنگاه شامخ مى‏خواهد از مطبخ و مبرز نیز ناگزیر است و اگر نداشته باشد ناقص است. چنین است اجزاى کل عالم نسبت به مجموع عالى.»[3] عنایت ازلى چنان بوده است که هر ماهیت نصیب خود را از وجود احراز کند. و بارى تعالى آن را بر حسب استعدادى که در آن است به بهترین صورت پدید آورده است و کمال قدرت خود را در آفریدن او نشان داده است. مولانا در مطاوى مثنوى بارها این مشکل را مطرح کرده است و چنان که عادت اوست با تمثیل مشکل را گشوده است:

          نقش باشد پیشِ نقّاش و قلم             عاجز و بسته چو کودک در شکم‏

          پیشِ قُدرت خلق جمله بارگه             عاجزان چون پیشِ سوزن کارگه‏

          گاه نقشش دیو و گه آدم کند             گاه نقشش شادى و گه غم کند

613- 611/ د / 1

          عیب شد نسبت به مخلوق جَهول             نى به نسبت با خداوندِ قبول‏

          کفر هم نسبت به خالق حکمت است             چون به ما نسبت کنى کفر آفت است‏

          ور یکى عیبى بود با صد حیات             بر مثال چوب باشد در نبات‏

          در ترازو هر دو را یکسان کشند             ز آن که آن هر دو چو جسم و جان خوش‏اند

1999- 1996 / د /1

          زشتى خط زشتى نقّاش نیست             بلکه از وى زشت را بنمودنى است‏

          قوّت نقّاش باشد آن که او             هم تواند زشت کردن هم نکو

          گر کشانم بحثِ این را من بساز             تا سؤال و تا جواب آید دراز

1374- 1372 / د /3

          نقشها گر بى‏خبر گر با خبر             در کف نقّاش باشد مُحتضر

          دم بدم در صفحه اندیشه‏شان             ثبت و محوى مى‏کند آن بى‏نشان‏

3333- 3332/ د / 6

سنایى در این باره چنین گوید: [4]

          سوى تو نام زشت و نام نکوست            ور نه محض عطاست هر چه از اوست‏

          بد از او در وجود خود ناید                 که خدا را بد از کجا شاید؟

          آن که آرد جهان به کُن فَیَکُون             چون کند بد به خلق عالم؟ چون؟

          خیر و شر نیست در جهان سخن           لقب خیر و شر به تو است و به من‏

          آن زمان کایزد آفرید آفاق                  هیچ بد نافرید بر اطلاق‏



[1].   آل‌عمران، آیهْ 73.

[2] - (سوره رعد،آیه 16)

[3] - (شرح سبزوارى)

[4] - (حدیقة الحقیقة، ص 86)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 25 بازدید
بازدید دیروز: 678 بازدید
بازدید کل: 1401137 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]